Sunday, January 21, 2007

چپ ، جنبش زنان، لغو حجاب

چپ ، جنبش زنان، لغو حجاب
به بهانه بررسی "هشت مارس و پلاتفرم چپ
مصطفی صابر

کامران عزیز، نکاتی بود که قصد داشتم در مقاله مستقلی بنویسم. ولی طبق معمول مجبورم ضمن جواب به نکات تو اینها بگویم. ایراد این است که گاه اوقات دیگر از بحث در مورد مقاله تو فراتر میروم. یعنی در واقع نقدم به تو نیست اما ضمن صحبت با تو مطرح میشود. مرا باید ببخشی. اینرا بگویم که یک رادیکالیسم عمومی و تلاش برای بازهم به چپ چرخاندن جنبش زنان در نوشته ات هست و اینکه کارگران را به میدان بیاوری. به این نیت و تمایل سمپاتی زیادی دارم. ولی نگاه و نقدت به جنبش زنان بنظرم ایراداتی دارد. بعلاوه راه حل هایی هم که میدهی بعضا درست است (مثلا در مورد حجاب) اما در مجموع به نظرم آشفتگی دارد، التقاطی است، در مواردی واقعی نیست و در عمل نه جنبش زنان را پیش میبرد، نه کارگران، نه چپ را. تنها ثمره اش حاشیه ای شدن بیشتر همان "بلوک چپ رادیکال" است که میگویی. فکر کنم برای شروع بحث مجبورم ابتدا سر این ترم "بلوک چپ رادیکال" کمی صحبت کنیم
16

آذر و "چپ رادیکال

"بلوک چپ رادیکال" یعنی چه؟ دقت کن که "چپ رادیکال" لااقل در ادبیات ما چپ غیر کارگری است. هرچند میفهمیم که این چپ هرچند غیر کارگری اما رادیکال است. ولی ما خودمان را "چپ رادیکال" نمی دانیم و به نظرم هیچ دلیلی هم ندارد که وارد یک بلوک چپ رادیکال بشویم. خب پس این بلوک چپ رادیکال کیست؟ آیا منظورت گروه های چپ در دانشگاه است؟ که برخی هوادار این گروه و برخی هوادار آن گروه اند؟ بنظرم منظورت همانها هستند. من اسم اینها را چپ رسمی دانشگاه میگذارم. قبلا در نوشته های دیگری (مثلا 16 آذر از نوع دیگر) سعی کرده ام توضیح بدهم که این رفقا شدیدا آغشته به چپ سنتی اند. عمو زاده های "مارکسیست" و "لائیک" امثال تحکیم وحدتی هستند که البته یک تفاوت جدی با آنها دارند. و آن اینست که ضد رژیم اند، با جمهوری اسلامی کنار نمی آیند، بقول تو رادیکال اند و خلاصه خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی اند. این به قول تو "چپ رادیکال" نه ربطی به چپ واقعی جامعه (که چپی کارگری است) دارد، و نه حتی تمایلات رادیکال و چپ توده دانشجویان را نمایندگی میکند. به نظر من گرچه این چپ رادیکال یا چپ رسمی نقش جدی در 16 آذر داشت ولی 16 آذر این چپ را نمایندگی نمی کرد. اینها به دنبال 16 آذر سوسیالیستی امسال آمدند. بخاطر رادیکالیسم شان آمدند. اما 16 آذر را بدرجات زیاد چپ کارگری یا صحیح تر چپ کمونیست کارگری بطور آگاهانه و منسجمی نمایندگی میکرد و این بقول تو "بلوک چپ رادیکال" را نیز حول خط رادیکال و سوسیالیستی خود متحد کرد و به دنبال خود کشاند. شعار اصلی 16 آذر امسال "سوسیالیسم یا بربریت" بود. شعار آزادی و برابری و مردم نان میخواهند نه بمب و از این قبیل بود. اینها شعار های چپ رادیکال یا "بلوک چپ رادیکال" نیست. این ها شعارهای چپ کارگری و کمونیستی و بطور مشخص حزب کمونیست کارگری است
امیدوارم تصور نشود که دارم تبلیغات حزبی میکنم و می خواهم نقش همان "بلوک چپ رادیکال" را کمرنگ کنم. خیر، میخواهم ارزیابی واقعی بدهم. به نظر من اشتباه بزرگی است اگر چپ کارگری و کمونیسم کارگری که در ساختن 16 آذر نقش اساسی داشت را در "بلوک چپ رادیکال" مستحیل کنیم. این از لحاظ نظری یک خبط بزرگ در دیدن وقایع زنده جلوی چشممان است، از لحاظ سیاسی یک عقب نشینی و یک خضوع غیر مجاز است و نتایج نادرستی هم به بار می آورد
عملکرد این "چپ رادیکال" در جریان 16 آذر پیش چشم همه ماست. باور نمی کنی به شماره های همین نشریه از دو ماه قبل از 16 آذر رجوع کن (و از جمله نوشته های خودت!) و ببین که چطور یک مشغله اصلی ما مبارزه با همین چپ رادیکال (چپ رسمی دانشگاه) و ناپیگیری هاش، ترس ها و واهمه اش (که احمدی نژاد امسال خیلی گرد و خاک کرده و 16 آذر احتمالا خبری نمی شود) و یا سنت های انزوا طلبانه و دنیای محدودش بود. یعنی آنوقت که ما داشتیم با قدرت و اعتماد به نفس از یک 16 آذر ازنوع دیگر حرف میزدیم، و موانعش را از سر راه جارو میکردیم، این چپ رادیکال با تردید و دو دلی با نه آوردن و درگیر شدن در دعواهای فرقه ای خود بعضا جزو موانع بود و یا حداکثر داشت هنوز فکرهایش را میکرد. یادم هست ما آنوقت میگفتیم که زمینه هست که 16 آذر بین المللی و جهانی شود و اینها به ما پوزخند میزدند: "هه خارجه نشین های بی خبر!" و دیدیم که بعدا چطور هو کردن احمدی نژاد صدایش به چهارگوشه دنیا رسید. البته ما همانوقت هم نقش همین چپ را نادیده نگرفتیم و گفتیم که این چپ را باید حول خط رادیکالی متحد کرد و این کار را هم کردیم. یعنی وقتی رفته رفته تب 16 آذر داغ شد این چپ رادیکال هم به دنبال خط رادیکال کمونیستی و کارگری کشیده شد و بازهم میگویم نقش خوبی ایفاء کرد. ولی حالا 16 آذر را دو دستی به "بلوک چپ رادیکال" تقدیم کردن تنها یک امتیاز دادن بی ثمر است و نقش رهبری کمونیست های کارگری را کمرنگ کردن است. این به نظر من واقعی و مجاز نیست. به این چپ هم هیچ کمکی نمی کند. نقد صریح و محکم مارکسیستی تنها کاری است که در قبال این چپ باید انجام داد
برای اینکه ببینی این ارزیابی اختیاری نیست، به همین چپ بعد از 16 آذر نگاه کن. بعد از 16 آذر همین چپ رادیکال که از آن صحبت میکنی مثل کشی که ولش کنی محکم سر جای اولش برگشت. همان دعواهای فرقه ای، همان بحث های خرد و بی ثمر دوباره از همه جا بیرون زد. راست از دخمه های وزارت اطلاعات تا تلویزیون های لس آنجلسی اش از ترس 16 آذر سوسیالیستی و سراسری کم مانده بود سکته کند و علیه "شبح لنین" آیت الکرسی میخواند و دور سر خودش فوت میکرد. این "بلوک چپ رادیکال" مورد نظر تو چه میکرد؟ هیچ دوباره به لاک خودش فرو رفت، ظفرمندانه به قلعه "رفقای کبیر" ش در دانشگاه برگشت و حداکثر به "لیبرال" ها (و منظور خرده شاگردان حجاریان و امثالهم در سایت تحکیم نیوز است) بند کردند و بیشتر از آن در وبلاگ هایشان به جان همدیگر افتادند. یکی شان پا جلو نگذاشت و بگوید 16 آذر چپ و کمونیسم در ایران را در ابعاد اجتماعی تری مطرح کرد و لذا یک گام به قدرت سیاسی نزدیک تر کرد. یکی شان بقول منصور حکمت "احساس کسب قدرت" بهشان دست نداد. یکی شان نقشه درست و حسابی برای پیشروی بعدی جلو نکشید. و این در حالی بود که راست داشت از وحشت قالب تهی میکرد و حتی سردار جهانگشای شان یعنی احمدی نژاد توسط دانشجویان رادیکال و چپ سکه یک پول شده بود. نه فقط این کار را نکردند، بلکه خیلی هایشان همه زندگی شان را گذاشتند در مبارزه علیه ما که گفتیم باید مصممانه تر از هر زمان برای کسب قدرت قدم به میدان گذاشت
میخواهم بگویم نه قبل از 16 آذر و نه بعد از 16 آذر این چپ مورد نظر تو، آنچه را که در فاصله 15 آذر تا 20 آذر در دانشگاه های بابلسر، تبریز، مشهد، تهران، پلی تکنیک، سنندج، یزد و غیره افتاد را بدرستی و بروشنی نمایندگی نکرد. ولو اینکه جزو و بازیگر صحنه آن بود. در آن شرکت داشت اما نه از اول ساختش، نه فهمید که اهمیت سیاسی آن چیست و نه بعد از واقعه در صحنه سیاست به معنای وسیع صاحبش شد و به پیش اش راند. این چپ کارگری (کارگری را در مقابل رادیکال میگویم)، چپ کمونیست کارگری، و مشخصا حزب کمونیست کارگری بود که بعنوان عنصر فعاله و آگاه و پیگیر و در یک کلام رهبر سیاسی این تحول ظاهر شد
"بلوک چپ رادیکال" که تو میگویی کامران عزیز، این ظرائف و این واقعیت ها را مخدوش میکند. دوباره همه چیز را دریک کیسه گونی به اسم "بلوک چپ رادیکال" میریزد
یکی از مضرات این کار همین است که نحوه برخورد همین چپ به هشت مارس و کلا جنبش زنان را مورد نقد درستی قرار نمی دهد. و بنظرم نوشته خودت نیز آغشته به همین "چپ رادیکال" است
8
مارس و چپ: یک نمونه

خوب میدانی کامران عزیز که ما بلافاصله بعد از 16 آذر گفتیم که باید بیدرنگ برای 8 مارس آماده شد. گفتیم که هشت مارس باید امسال وسیعتر از همه سال، به مراتب وسیع تر از 16 آذر، به مراتب سرخ تر و سوسیالیستی تر از همیشه باشد. و گفتیم که یک محور پیشروی عملی و مهم 8 مارس این باید باشد که حجاب را عملا برداریم. این کار 8 مارس را به یک واقعه تعیین کننده و به یک پیشروی جدی جنبش زنان و مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی تبدیل میکند. خب، سوالم این است که همین چپ رادیکال در رابطه با هشت مارس مشغول چه کاری است؟
شاید من درست مطلع نباشم، اما تا بحال چیز دندانگیری در جایی ندیده ام. گفتم که این چپ مشغول خودش است و در بهترین حالت فعلا باز مشغول فکر کردن است. یا بدتر از آن مشغول دعوا کردن با گروه بغل دستی و یا پشت پا گرفتن به حزب کمونیست کارگری است. من میخواهم از همین سر هم به نوشته خودت بپردازم. نکاتی که بحث تو دارد اتفاقا آغشته به مشغله های همین چپ رادیکال است. جوهر بحث تو این است: لغو حجاب خوب است، اما اگر میخواهیم هشت مارس سرخ و کارگری باشد باید "زنان پرولتر" را به میدان بیاوریم. یا مثل 8 مارس 1917 روسیه، اعتصاب کارگران زن راه بیندازیم. در بهترین حالت تو داری میگویی هم حجاب را برداریم و هم اعتصاب زنان کارگر را برای هشت مارس سازمان دهیم
اگر از من بپرسی کامران عزیز، بی رودربایستی بگویم، این فرستادن 8 مارس به دنبال نخود سیاه است. لااقل فرستادن نصف انرژی ای که باید مصروف آن بشود بدنبال نخود سیاه است. منظورم هشت مارس واقعی که ما میتوانیم امسال برگزار کنیم و حجاب را برداریم و مثل بمب در دنیا صدا کند. سوال من این است کو زنان پرولتر روسیه 1917 ؟ اصلا کو آن کارخانه هایی که بنا به تکنولوژی قرن نوزدهمی آن دوره چند هزار چند هزار و بیشتر هم زنان و کودکان را یکجا استخدام میکرد؟ کجاست آن کارگران متشکلی که میتوانند چنان اعتصاباتی راه بیندازند؟ کجاست آن شرایط سیاسی جهانی و اوضاع ویژه روسیه (جنگ جهانی اول و نفوذ وسیع سوسیال دمکراسی، روی آوری توده ای به سیاست و غیره)؟ و چطور میخواهیم در عرض کمتر از دو ماه چنین اعتصابی راه بیندازیم؟
اینجا راستش نهایتا یک درک غیر واقعی از کارگر و مبارزه اش عمل میکند که الان فرصت نیست به آن بپردازیم. (همینقدر شما را برای نمونه به بحث حکمت در کنگره سوم در مورد قطعنامه کارگری رجوع میدهم که از مکانیسم های مبارزه کارگری صحبت میکند و اینکه چطور توده های کارگر معمولا در مراحل بعدتر یک گشایش سیاسی و اوضاع و احوال انقلابی به سیاست رو می آورند.) اما هرکسی میتواند بفهمد در حالی که جنبشی عظیم علیه حجاب در ایران جریان دارد ما نباید اینرا ول کنیم و یا حتی کمرنگ کنیم و شعار خیالی اعتصاب زنان کارگر را برای طبقه کارگری مطرح کنیم که حتی با وجود اعتصابات هر روزه اش قادر نیست دستمزدهای معوقه اش را نقد کند. حتی نباید این دو را پنجاه پنجاه مطرح کرد. چرا که یکی کاملا واقعی و فوری است و دیگری در این وحله اتوپیک است
اشتباه نشود ، بی تردید باید تلاش کرد که کارگران بیشتری به 8 مارس بیایند. باید یکجور کم اعتنایی به 8 مارس (مثلا در قیاس با اول مه) که در صفوف کارگران (حتی کارگران پیشرو و کمونیست) وجود دارد را نقد کرد. باید کوشید که شعارهای 8 مارس کارگری تر و کمونیستی تر از همیشه باشد. اینها همه خوب و واجب است و ما هم در این جهت کاملا مصمم هستیم و تمام تلاش خود را میکنیم. اما اعتصاب زنان کارگر مطابق الگوی روسیه اول قرن بیست را در مقابل و یا همطراز کار حی و حاضری که هم الان میتوانیم انجام دهیم (یعنی یک هشت مارس وسیع و سرخ با لغو عملی حجاب) قرار دادن، هیچ چیز جز ندیدن نیروهای واقعی صحنه نبرد نیست. هیچ چیز جز سیر کردن در دنیای غیر واقعی و کتابی همین چپ رادیکال نیست
بازهم میگویم که کاملا میفهمم نیت تو خیر و رادیکال و از سر به میدان کشیدن کارگر است. ولی داری با این تخیلات عملا حرکت واقعی ای را کند میکنی، یا لااقل ذهن خودت و دیگران را از آن دور میکنی. حرکت واقعی ای که اگر تحقق پذیرد وضع زندگی میلیونها زن کارگر و غیر کارگر، وضع میلیونها انسان در بند در ایران را بلافاصله تحت تاثیر قرار خواهد. تیزی و تمرکز کار برای حرکتی را کند میکنی که اگر عملی شود، یعنی اگر 500 زن در وسط تهران روسری ها را بردارند و عکس هایش در سراسر جهان مخابره شود، تمام دنیا را به تکان خواهد آورد. نه فقط جمهوری اسلامی را به لرزه خواهد انداخت بلکه کل اسلام سیاسی در دنیا را در موضع دفاعی قرار خواهد داد و بر زندگی صدها میلیون زن کارگر و غیر کارگر جهان که هر روز عذاب الیم چادر و مقنعه و بورقه و روسری و توسری را با خود حمل میکنند، تاثیر خواهد گذاشت. تصور کن اگر اکنون لنین زنده بود و در این مناظره ما شرکت میکرد طرف کدام یک از ما را میگرفت تو یا من؟

چپ رادیکال و جنبش زنان
سوال من این است که چرا تو کامران عزیز به این دام اتوپیک و غیر واقعی افتاده ای؟ به نظرم علتش این است که همان دستگاه فکر چپ رادیکال، یا چپ غیر کارگری، در برخورد به جنبش زنان را به عاریه گرفته ای. این دیدگاه مغایر با مارکسیسم است. همین چپ در سال 57 وقتی زنان اولین مقاومت سیاسی را علیه جمهوری اسلامی شکل داند و بر علیه حجاب و فرمان خمینی تظاهرات راه انداختند، به حرکت و اعتراض آنها با انگ "زنان بالاشهری"، "زنان بورژوا" پشت کرد! بازهم میپرسم اگر لنین آنجا بود چه میکرد؟ بنظرم اگر لنین بود بدو سراغ کارگران کمونیست و بلشویک (چه زن و چه مرد) میرفت و میگفت رفقا! میدانید که یک جمهوری اسلامی ای سر کار آمده است که حکومتی ضد کارگری، حکومت سرکوب انقلاب است. (بقول منصور حکمت این "ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" است.) زنان بورژوا و لیبرال (که بیچاره آن تظاهر کنندگان خیلی شان هم بالا شهری و بورژوا نبودند، ولی چپ عقب مانده آنوقت هر مثلا کارمند و یا نرس بی حجابی را بورژوا میدانست!) تظاهراتی راه انداخته اند علیه رژیم اسلامی، در اعتراض به حجاب! مصالح طبقه ما، چه از لحاظ مبارزه برای آزادی زن، چه از لحاظ مبارزه برای آزادی های سیاسی و چه از لحاظ عقب راندن این حکومت کثیف اسلامی، حکم میکند که با تمام قوا به حمایت از این زنان و تظاهراتشان برخیزیم! به نظر من لنین این کار را میکرد. چون لنین یک سیاستمدار طبقه کارگر بود. چون میفهمید طبقه کارگر باید به قدرت سیاسی، به عقب راندن حکومت استبدادی و ضد کارگری بپردازد و مهمتر میدانست "هیچ انقلابی بدون شرکت زنان به پیروزی نمی رسد" و میفهمید که حجاب چه جانور عجیب و آدمخواری بویژه علیه زنان است
ولی اخلاف همین چپ رادیکال آنوقت داشتند چرتکه می انداختند که آیا "خمینی خرده بورژای ارتجاعی" یا "خرده بورژوازی ضد امپریالیستی" است؟ داشتند کله شان را میخاریدند که حالا از او حمایت بکنند یا نکنند؟ داشتند سر همین موضوع اقلیت و اکثریت میشدند! برخی به دنبالش روانه شده بودند و برخی کاری به کارش نداشتند و میترسیدند چیزی بگویند توده ها رم کنند و برخی در کارخانه ها همراه کارگران کمونیست داشتند در کارخانه انقلاب میکردند. اما، و این اما مهم است، اما همین چپ ها در "بالاشهری" و "بورژوا" و "لیبرال" خطاب کردن این زنان که آمده بودند وسط خیابان و حجاب و جمهوری اسلامی را به چالش کشیده بودند، تردیدی نکرد! نشان داد که این چپ از لحاظ طبقاتی نهایتا ترجیح میدهد کنار جمهوری اسلامی قرار بگیرد تا زنانی که به زعم او و یا واقعا بورژوا بودند ولی برای یک حق مسلم و طبیعی انسانها و بالاخص زنان و برای یک خواست سیاسی که برای کارگر خیلی مهم است مبارزه میکردند
تنها گروه کوچک سهند (که بعدا "اتحاد مبارزان کمونیست" شد) و منصور حکمت بود که رفتاری شبیه لنین فرضی ما داشت. از همان روز اول جمهوری اسلامی را ضد کارگر و ضد انقلاب بورژوایی نامیده بود و تردیدی نداشت که باید علیه حجاب جنگید و اتفاقا باید به کمونیست ها، به زنان و مردان کارگر گفت که قاطعانه در این مبارزه ضد حجاب شرکت کنید و شعارهای رادیکال و سازش ناپذیرانه خود را بر آن حاکم کنید
این نمونه تاریخی را با آب و تاب گفتم تا بگویم امروز هم همان حکایت دارد تکرار میشود. ما گفته ایم که باید یک هشت مارس وسیعی و سرخ با شعار محوری لغو عملی حجاب داشته باشیم. اما کامران عزیز فکر کرده است خوب لغو حجاب البته خیلی خوب و رادیکال است اما خواست مستقیما سوسیالیستی و کارگری نیست. تازه معمولا آنها که به 8 مارس می آیند زنان طبقات بورژوا و مرفه و نیمه مرفه اند. خب اینها اگر بیایند حجاب بردارند، البته خوب است، اما چه چیز کارگری و سوسیالیستی در آن هست؟ بعد فکر کرده است اگر مثل روسیه 1917 بشود زنان کارگر را به اعتصاب فراخواند آنوقت ما یک 8 مارس سوسیالیستی و کارگری داریم. حجاب خوب است و سرجایش، اما زنان کارگر باید به میدان بیایند
بگذار کامران جان خیلی افراطی بگویم. حتی اگر یک زن کارگر هم در مراسم هشت مارس نیاید (که هر ساله خیلی زن و مرد کارگر می آیند) ولی 500 زن (از هر طبقه ای که باشند) جمع شوند و حجاب شان را برگیرند، این یعنی اینکه قوری ترین خواست و مطالبه طبقه کارگر ایران در قبال موقعیت زنان جامعه و از جمله زنان کارگر به اجرا درآمده است. چرا اگر کسی واقعا در برابری زن و مرد در ایران جدی باشد، و طبقه کارگر از هر نیروی دیگر جدی تر است، لغو فوری و عملی حجاب در صدر اولویت اش است. لغو حجاب ضربه گیج کننده ای به همه قوانین و کثافات اسلامی که بر جامعه ایران و بر علیه زنان حاکم کرده اند وارد خواهد آورد. مضافا این یعنی یک اقدام سیاسی تعیین کننده است که به گشایش فضای سیاسی و موقعیت طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی در ایران مستقیما یاری خواهد رساند و یک نیروی بشدت ضد کارگری (اسلام سیاسی) را در سطح جهان تضعیف خواهد کرد
جالب است که کامران ما وقتی در 16 آذر شعار سوسیالیسم یا بربریت بالا میرود، دنبال شناسنامه طبقاتی دانشجوی مربوطه (که عمدتا از طبقه متوسط یا مرفه اند) نیست. و درست هم هست که نیست. چرا که به آسانی متوجه این میشود که صرف آن شعار، صرف جمع شدن دانشجویان و بالا بردن شعارهای سوسیالیستی و کارگری، یعنی حضور طبقه کارگر در وسط صحنه سیاست ایران. اما وقتی صحبت 8 مارس میشود اولا فورا یاد کارگران زن می افتد و از زنان شرکت کننده شناسنامه طبقاتی می خواهد و ثانیا فکر میکند لغو عملی حجاب شعار فوری طبقه کارگر در قبال وضعیت زنان در جامعه ایران نیست
شاید کامران فکر میکند 8 مارس یک سنت کارگری و کمونیستی است و با 16 آذر که منشاء اش به جنبش ملی اسلامی ایران برمیگردد فرق دارد. در هشت مارس حتما باید کارگران باشند ولی 16 آذر سنتا دانشجویی است. اما فراموش میکند اگر 8 مارس که منشاء آن حقیقتا هم کارگری و کمونیستی است زنان طبقات دیگر را به خود جلب کرده است این یک نقطه مثبت برای طبقه کارگر است. و به این فکر نمی کند صرف لغو حجاب در این روز از جانب هرکس باشد (چه بهتر که زنان کارگر باشند) 8 مارس را در ایران به مراتب مطرح تر و توده ای تر خواهد کرد و اتفاقا به هزاران هزار زن و دختر کارگر خواهد شناساند

چپ سنتی و مردسالاری
سوالی که من مقابل خود قرار میدهم این است: چرا وقتی پای مبارزه برای رهایی زن می آید این "چپ رادیکال" ما فورا رگ کارگری اش بالا میزند و به زنان بی حجاب و مدرن و غیر سنتی به چشم "بورژوا" و "لیبرال" و بهر حال غیر کارگر و با اخم و تخم و "کینه طبقاتی" نگاه میکند؟
اینجا دیگر نقدم به کامران نیست، بطور کلی میگویم. به نظرم به این خاطر که این چپ رادیکال که هنوز به شدت آغشته به چپ سنتی است در نتیجه وقتی پای مساله زن می آید، بدرجات مردسالار و ضد زن است. "کارگر" و "سوسیالیسم" بهانه های ایدئولوژیک فقط برای پوشاندن این مردسالاری نهادینه است. همانطور که برای این چپ رادیکال، مارکسیسم جامه مردم پسندی برای ناسیونالیسم و شیفتگی اش برای متحق کردن یک سرمایه داری ملی و خودی است. همانطور متوسل شدن به کارگر و "زن پرولتر" و غیره پرده ساتری است برای پوشاندن نگاه سنتی و ملی به زن. شاید فکر کنید دارم اغراق میکنم. اما اینطور نیست. چپ سنتی ایران که تاریخا جناح چپ جنبش ملی اسلامی (حزب توده تا جبهه ملی، نهضت آزادی، مجاهد، فدایی و غیره) است، بنا به حکم شرایط تاریخی که در آن شکل گرفته، و بویژه بعد از رفرم های دهه 40 شمشی در ایران، خاصیت های ضد غربی، ضد مدرنیست، شرقگرا و تقدیس فرهنگ خودی دارد و از جمله در رابطه با زنان مردسالار و سنت گرای است
اگر بخواهیم به مثال هایی در رابطه با چپ رسمی دانشگاه بپردازیم نمونه زیاد است. برای مثال به نوع لباس پوشیدن و رفتار دختران و پسران "چپ رادیکال" در دانشگاه نگاه کنید. اینها معمولا جزو "سنگین" ها و "متین" ها "ساده" ها و بدون آرایش ها هستند. آدم چپ و انقلابی و "پرولتریزه شده" خاکی و مثل فقرا لباس می پوشد. رنگ ها ساده و در مایه های خاکستری و بدون کنتراست انتخاب میشود. روسری ها و موها مرتب تر از معمول است. خیلی که دقت کنید لباس و رفتار دانشجویان چپ به ملی مذهبی ها، تحکیم وحدتی ها و حتی حزب الهی نزدیکتر است تا به لباس پوشیدن توده دانشجو. کلا طیف سیاسیون دانشگاه به یک "قبیله" متفاوت تعلق دارند. این برای هر ناظر خارجی قابل مشاهده است و نزدیکی و قوم و خویشی کل این قبیله، از چپ تا راست اش محسوس است. بعوض توده دانشجو معمولا لباس های مد روز، شاد، روسری های هرچه بالاتر رفته، آرایش غلیظ تر، موهای هرچه بیرون زده، لباس های تنگ و چسبان می پوشند. اینها البته در فرهنگ رفقای قلعه نشین چپ رادیکال ما بعنوان "غیر سیاسی" ، "دنبال قر و فر" ، "سوسول" و "بالاشهری" و "بورژوا" محکوم میشوند. همین اسامی با اندکی تغییر در فرهنگ ملی اسلامی به دختران پسرانی که نمی خواهند به فرهنگ اسلامی حاکم تن بدهند اطلاق میشود. (اسامی کمی رکیک تر و غیر طبقاتی تر میشود، مثلا "قرتی"
یا مثلا هر وقت صحبت از سکس یا آزادی روابط جنسی میشود، از اولین کسانی که فیوز می پرانند، همین چپ های بسیار انقلابی و بسیار "پرولتر" ما هستند. (نمونه اش را هفته قبل در نشریه نقد کردیم.) درست مثل آخوندها و ملی اسلامی ها این ها رابطه زن و مرد برایشان یک تابو، یک راز مگو، یک منطقه ممنوعه است. که فقط تحت مناسک و مراسمی خفیه (که بشدت مردسالارانه و ضد زن است) مجاز می باشد. خیلی روابط عادی آدمیزاد از نظر اینها (باز درست مثل آخوندها) "بلهوسی" و "بی بند و باری" نام میگرد. (نزد ملی اسلامی های راست و اصیل! باز این اسامی رکیک تر و با کلمات توضیح المسائلی تر بیان میشود.) اخلاقیات چپ رادیکال درخیلی موارد و بویژه در مورد رابطه زن و مرد به شیعه سرخ علوی نزدیکتر است تا به کارگر مدرن و سوسیالیست غربی که مارکس نمایندگی آنرا دارد
نگاه این چپ سنتی به مبارزه برای آزادی زن هم سنتی و مردسالارانه و شرقی است. در این زمینه هم هر وقت میخواهند این نگاه عقب مانده خود را توجیه کنند بقول مارکس "توبره گدایی پرولتاریا را بالا میبرند". در واقع نوعی اکونومیسم مبتذل، عاریه ای و خنده دار را نمایندگی میکنند. چرا؟ چون دنیای اقتصاد بر خلاف دنیای سیاست تاثیرات فوری بر فرهنگ شرقی و محترم حضرات ندارد. مثلا اگر در مبارزه برای آزادی زن شعار مزد برابر در ازاء کار برابر را مطرح کنی خیلی رادیکال و کارگری است، اما اگر مثلا لغو حجاب را مطرح کنید بهمان اندازه رادیکال و کارگری نیست. غافل از اینکه اینها هردو نهایتا شعارهایی است که در چهارچوبه مناسبات سرمایه داری موجود قابل تحقق اند. هیچ کدام عنصر سوسیالیستی در خودی ندارند. به معنی دقیق کلمه هردو رفرمی در وضع موجود اند. تنها اولی یک خواست اقتصادی طبقه کارگر و کلا همه زنان مزد بگیر است و دومی یک خواست سیاسی و راستش به مراتب وسیع تر طبقه کارگر و همه زنان است
جالب است که وقتی این چپ های سنتی به فمینیست ها (منظورم فمینیست های واقعی، فمینست های غربی) نقد میکنند. اینجا ما در واقع با دو جریان غیر کارگری و بورژوایی روبرو هستیم. یکی که به ارزش های لیبرالی و غربی و در همین حدود به برابری حقوقی زن و مرد پایبند است (فمینیست ها) و دیگری که ناسیونالیسم ضد امپریالیستی بورژوای ناراضی جهان سومی خود را در دشمنی با همین ارزش های لیبرالی (که گاه صدبار مترقی تر از عقب ماندگی و تحجر جهانسومی است) بیان میکند. ولی "منقد فمینیست" ما موضع ضد مدرن و ماقبل سرمایه داری خود را تحت نام "مارکسیسم" و "سوسیالیسم" و غیره می پوشاند. در مقابل چنین "مارکسیست" هایی آدم باید از قمینیست مربوطه دفاع کند
از همه جالبتر وقتی است که این چپ های رادیکال خود "فمینیست" میشوند. اینجا در واقع دارند لباس سوسیالیسم غیرکارگری دیروزشان را درمی آورند و جامه فمینیستی می پوشند. اینجاست که شما با پدیده های مضحکی چون "اسلام با حقوق بشر و حقوق زن منافات ندارد"، "فمینیسم عامه مسلمان" و نظیر این روبرو میشوید. (به نقد مقاله نوشین احمدی در شماره قبل، 280 رجوع کنید.) اینها در واقع عطای مارکسیسم عاریه ای اشان را به لقای فمینیسم عاریه ای شان می بخشند. این وسط اصل ماجرا یعنی آرزوی یک سرمایه داری ملی مستقل سرجایش باقی می ماند. (درست مثل دوم خردادی ها که در این اصل با برادران چپ رادیکال خود در یک چیز شریک اند. اینکه میشود یک سرمایه داری ملی و مستقل از امپریالیسم داشت. اولی ها اسم آنرا جمهوری اسلامی دوم گذاشتند، دومی ها به آن "جمهوری دمکراتیک"، و غیره نام مینهند.) فمینسم اینها در واقع فمینیسم دوم خردادی است. همان قدر که لقب لیبرال برای دوم خردادی ها و شاگردان حجاریان کمی زیادی است، همانقدر هم لغت فمینیسم برای اینها کمی زیادی است. این ها فمینیست های دوم خرداد اند و شنیدن پای تعریف اینها وقتی شووینسم برادران سوسیالیست شان را نقد میکنند بسیار شنیدنی است

بازهم تاکید بر لغو حجاب
خب اکنون باید روشن شده باشد که چرا این چپ رادیکال آغشته به چپ سنتی است، علاقه چندانی به لغو عملی حجاب نشان نمی دهد. زیاد مساله اش نیست و مبرمیت آنرا حس نمی کند. هزار جور بهانه می آورد که پای آن نرود. ما هفته قبل نشان دادیم که چطور فمینیست های دوم خردادی به این مساله بی اعتنا هستند، این هفته کوشش کردیم نشان دهیم که چپ های رادیکال نیز در این کار جدی و پیگیر نیستند. اما به نظرم توده دانشجو؛ چپ واقعی جامعه، توده عظیم زنان (چه کارگر و چه غیر کارگر) و کل مردم عادی در این مساله کاملا ذینفع اند. آنها راستش مشغول لغو عملی حجابند و جمهوری اسلامی دارد هرروز به هزاران و هزاران زن که قوانین حجابش را رعایت نمی کنند، تذکر و توبیخ و زندان و شلاق و غیره میدهد و حریف نمی شود. برای اینکه بتوانیم یک هشت مارس بی حجاب داشته باشیم باید هم از این فمینیست های دوم خردادی و هم این چپ های سنتی (که هردو نهایتا از یک جنبش اند) عبور کنیم. باید چپ واقعی، چپ کارگری و کمونیستی پرچمدار این تحول باشد و نیروی محرکه برپایی 8 مارسی باشد که هرچه وسیعتر و گسترده تر و سوسیالیستی تر باشد و حجاب را برگیرد. میکوشیم در شماره های آتی در این مورد مشخص تر صحبت کنیم

Wednesday, January 17, 2007

هشت مارس اینچنینی ، بی حجاب وبدون جداسازی جنسی

پیش به سوی 8 مارس اینچنینی ، بی حجاب وبدون جداسازی جنسی/ جشن آدم برفی ها - مریوان
از
وبلاگ 8 مارس
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم

Sunday, January 14, 2007

قصه اول

قصه اول
نوشته : میترا رها
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم

Friday, January 12, 2007

اقدامات جدی تری در مورد فشار به زنان خارجی

درخواست اقدامات جدی تری در مورد فشار به زنان خارجی از طرف فریده آرمان و پاسخ وزیر بهم پیوستگی کشور سوئد به درخواست

Monday, January 08, 2007

Friday, January 05, 2007

فیلمی در مورد نازنین فاتحی (لینک دیدن فیلم)؛
















فیلمی در مورد نازنین فاتحی و کمپینی در مورد نجات او
از طرف کمیته بین المللی علیه اعدام(مینا احدی) و نازنین افشین جم
The Tale of Two Nazanins
The struggle to save the life of an Iranian girl


















Tuesday, January 02, 2007

بالازدن توری از صورت پايان رنج زنان نيست


بالازدن توری از صورت پايان رنج زنان نيست
منیع: مجله اینترنتی هفته
http://www.hafteh.de/?p=500
(مصاحبه ی روزنامه تايمز هندوستان با خانم آمريتا مخرجی، محموده ـ عضو اتحاديه انقلابی زنان افغانستان ـ راوا ـ درمورد وضعيت کنونی زنان در کشورش)س : آيا هنوز هم پوشيدن برقع برای زنان افغانستان اجباری است ؟ج : نه. اين کار انتخابی است. اما دراکثر مناطق و به ويژه درمناطق تحت سلطه فرماندهان بنيادگرای مسلح، زنان ترجيح می دهند به خاطر امنيت شان از برقع استفاده کنند.بسياری از زنان مايل به پوشيدن برقع نيستند. اما در بسياری از مناطق زنان هنوز هم در برقع خود را امن تر حس می کنند. زيرا که دختران و زنان جوان توسط گروهای مسلح ربوده شده و مورد تجاوز قرارگرفته اند. حتا درکابل که هزاران نفر از نيروهای ISAF
(نيروهای حفاظتی بين المللی درافغانستان ـ مترجم) مستقرند، بسياری از زنان برقع می پوشند. مهم است که بدانيد تحت سلطه ی طالبان زنان در سرتاسر افغانستان مجبور به حمل برقع بودند.س : آيا زنان اکنون می توانند تنها از منزل بيرون بروند و يا بايد توسط يک مرد خانواده همراهی شوند؟ج : اين به منطقه ای که هستند مربوط می شود. بسياری از زنان درشهرهای بزرگ به تنهائی بيرون می روند. اما درشهرهای کوچک آنها هميشه با مردان خانواده همراهی می شوند. وضعيت امنيتی دربسياری از مناطق افغانستان به حدی خطرناک است که بسياری از خانواده ها به اعضای مونث خود اجازه بيرون رفتن ازخانه به تنهائی را از ترس کشته شدن و يا مورد تجاوز قرارگرفتن آنان، نمی دهند.س : وقتی که زنان به خيابان بروند، آيا از کتک و فحش و حتک حرمت درملاء عام می ترسند؟ج : به طورقطع آری. هنوز تعداد زيادی از ميليسيای وابسته به احزاب مختلف بنيادگرا ( به ويژه اتحاديه شمال) عامل عمده وضع ناگوار برای زنان افغانی هستند. متاسفانه دراکثر موارد زنان به دليل درگيرشدن پليس و مقامات دولتی، هرگز شکايت نمی کنند. گزارشهای فراوانی درمورد تجاوز به زنان هست. به ويژه در دهات که دولت مرکزی کنترلی نداشته و زيرنظر اتحاديه ی شمال می باشند. متاسفانه تعداد اندکی از اين حوادث در رسانه ها منعکس می شوند. زيرا که روزنامه نگاران مورد تهديد گروههای مسلح مجرم واقع می شوند. يکی از اين حوادث، تجاوز به رحيمه ۱۲ ساله بود که انعکاسی جهانی يافت.س : قبل از آمدن طالبان زنان مشاغل مهمی نظير معلمی، پزشکی و غيره درحکومت داشتند. آيا آنها قادرند به سر کارخود برگردند؟ج : به ندرت . امنيت موجودنيست. تنها تعدادی از زنان بيوه و بی بضاعت به کارهای قبلی شان برگشته اند. اما اين کارها دولتی نبوده و عمدتا از طرف آژانسهای بين المللی و سازمانهای غير دولتی به آنها پيشنهاد شده است.افغانستان کشوری است با بالای ۴۰% بی کاری( براساس کتاب آماری سيا). تنها کابل از اين قاعده مستثنا است و تعداد قابل ملاحظه ای از زنان شاغلند. دربقيه ی مناطق افغانستان، زنان از رفتن به سر کار ترس دارند، چون که سازمانهای غير دولتی تنها امکان برای يافتن کار بوده و زنان ازکشته شدن توسط طالبان و ديگر افراد مسلح، هراس دارند. در ۳۰ مه ۲۰۰۶، ۶نفر از کارکنان اين سازمانها و مشخصا ۳ زن کشته شدند.تا زمانی که جنايتکارانی نظير سياف، ربانی، قانونی، فهيم، حضرتعلی، محقق، حاجی فريد، گلاب زای، حاجی الماس، و غيره درپارلمان باشند، آنها تنها قوانين ضدزن تصويب خواهندکرد و هيچکس انتظار ندارد که آنها از منافع زنان دفاع کنند.س : آيا زنان درافغانستان درپستهای مهم هم شاغلند؟ج : ما حدود ۶۸ زن عضو پارلمان و وزير داريم. آنچه که مهم است وجود تعدادی زن دراين پستها نيست، بلکه درنظرگرفتن وضع زنان درکل افغانستان است. اکثر زنانی که درمقامات بالای دولتی و پارلمان حضوردارند، از کل زنان افغانستان نمايندگی نمی کنند. اينان رابطه فشرده ای با بنيادگرايان داشته و يا با آنها به سازش می رسند. تعداد زيادی گزارش از عفو بين الملل و ديده بان حقوق بشر موجوداست که ثابت می کند دولت افغانستان قادر به حمايت از زنان نيست.س : اگر زنی بخواهد به ازدواج نامناسبش پايان دهد، چه بايد بکند؟ آيا طلاق گرفتن و ازدواج مجدد يا پيداکردن شغل جديد ساده است ؟ج : اين تقريبا غيرممکن است. به خاطر فرهنگ، رسوم و آداب فاميلی، زنان هرگز سعی نمی کنند خود را از اين مهلکه نجات دهند. يکی دوحالت پيش آمده که زنی که مورد ستم قرارگرفته بود، پس از شکايت بازداشت و زندانی شده و يا به فاميل برگردانده شده است. دادگاههای افغانستان به چنين زنانی کمک نمی کنند. لذا زنان هم به آنها رجوع نمی کنند.س : اگر زنان نتوانند بچه دارشوند با آنها بدرفتاری می شود؟ج : آری. علی العموم شوهر زن نازا اجازه دارد زن ديگری بگيرد. زن اولی اش بايد به عنوان کلفت برای کل خانواده کارکند. اکثرا چنانچه حتازن اول پسزبچه نزايد، شوهر او زن دومی را میگيرد. تولد يک دختربچه با استقبال روبرو نمی شود.متاسفانه يک چنين عادت به تمايزگذاری، هنوز بردوام است. برخی از فرماندهان نظامی دارای ۴ زن هستند. آنها با دخترانی که ۳۰ تا ۴۰ سال تفاوت سنی با آنها دارند، ازدواج می کنند. آنها يا به دختران تجاوز می کنند و سپس به زنی می گيرند و يا با پرداخت پول به خانواده های فقير با دختران جوان آنها ازدواج می کنند. و فاميل دختر هم نمی تواند اين تقاضا را رد کند. زيرا نه گفتن معادل است با عواقب خطرناکی برای آنها!س : در وب سايت شما آمده که نرخ خودکشی زنان درافغانستان افزايش يافته است. چرا چنين است ؟ج : طبق تحقيق مستقل کميسيون حقوق بشر افغانستان، ۱۵۴ خودکشی زنان تنها درمنطقه ی غربی و ۳۴ خودکشی دربخشهای جنوبی و شرقی افغانستان درسال ۲۰۰۶ صورت گرفته است. اما درواقعيت تعداد به مراتب بيشتر است. بسياری از زنان تمام درها را به روی خودبسته می بینند و راه ديگری جز خودکشی را دربرابر خود نمی يابند تا از مسائل دهشتناک خانواده و مسائل اجتماعی که با آنها روبرو هستند، خلاص شوند.س : وضعيت آموزشی کنونی درکشورشما چگونه است ؟ج : درشهرهای بزرگ نظير کابل هرات، مزارشريف و جلال آباد تعداد اندکی دانشگاه و مدارس دخترانه هست. اما درسهرهای کوچک و دهات نه مدرسه ای هست و نه طرحی آموزشی. تعداد زيادی از خانواده ها مايل نيستند بچه های خود را به مدرسه بفرستند، چونکه رفتن آنها به مدرسه را خطرناک ارزيابی می کنند.س : ” راوا” در زمان طالبان مدارس مخفی و سالنهای زيبائی خصوصی داشت. آيا شما اکنون آنها را باز کرده ايد؟ج : تمام طرحهای اجتماعی و انسانی ما به همان طريق سابق پيش برده می شوند. ما اکنون هم يک سازمان قانونی ثبت شده نيستيم و نمی توانيم تحت عنوان “راوا” طرحهايمان را علنا پيش ببريم. ماهنوز با مسائل فراوانی روبروهستيم که زمان رژيم طالبان با آنها دست و پنجه نرم می کرديم.باتوجه به اينکه ماشديدا عليه رهبران بنيادگرا و جنايتکار در دولت هستيم و حاميان آنها را مورد انتقادقرارمی دهيم و نقش منفی ديگر دولتها را درافغانستان افشا می کنيم، اين امر باعث می شود که “راوا” نتواند به طورعلنی فعاليت کند.باتوجه به مبارزه ی دليرانه و سازش ناپذير “راوا”، برخی از اشخاص معتقدند که چنين راه حلهائی با دشمنان قوی پنجه، حالت خودکشی را دارد و از تماس با ما هراس دارند. مع الوصف تعدادزيادی از آنها جرئت اعضای ما را می ستايند.بازهم مهمتر، متاسفانه برخی از نويستدگان و شاعران افغانی، زبان گويای دار و دسته های بنيادگرا شده اند و هنر و استعداد خود را به کار می گيرند تا چهره ای پاک از بنيادگرايان ارائه دهند. اينان ضد “راوا” هستند و با اهداف آن مخالفند. امروز اکثرآنها مقامات بالائی در دولت دارند. در ۸ مارس ۲۰۰۶، زمانی که به خاطر روز زن جشن بزرگی درکابل ترتيب داديم، بسياری، از اين حرکت ما متعجب شدند و رسانه ها درکابل از ترس بنيادگرايان گزارش آن را ندادند.مانمی توانيم مجلات خود را درکتابفروشيهای کابل و ديگرشهرها بگذاريم. زيرا درتعدادی از شهرها افرادمسلحی به کتابفروشان هشدار داده اند که نشريات “راوا” را نفروشند. افرادمسلح جنگ سالاران بارها مجلات ما را جمع کرده و سوزانده اند و حتا صاحب مغازه ها را تحت فشار قرار اده اند تا اعضای “راوا” را که مجلات را به آنها می دهند، لو بدهند. در يک حادثه مشابهی، آنها يک طرفدار “راوا” را سخت شکنجه دادند و زندانی کردند، چونکه او اعلاميه “راوا” را دربازار کابل به دست آورده بود تا به ديگران بدهد. او بعد از ۲۴ ساعت بازداشت و پرداخت رشوه از زندان موقت آزادشد.آنچه که گفته شد بخش ناچيزی از کوه يخ مشکلاتی است که درمقابل زنان افغانستان قرارداده شده اند. ماهنوز هم به صورت نيمه مخفی فعاليت می کنيم. لذا هنوز هم پيوند ما با مردم با مشکلات فراوانی همراه است. ماهنوزراهی طولانی برای رسيدن به هرگوشه ای از افغانستان و کار درميان زنان داريم. هنوز ما به بسياری از مناطق افغانستان هرگز قدم نگذاشته ايم، جاهائی که مردم تنها از طريق مصاحبه های راديوئی و يا نشريات، ما را می شناسند. حتا شما می توانيد زنان و مردانی را بيابيد که اصلا اسم ما راهم نشنيده اند.ما هيچگاه “سالن زيبائی” در هيچ قسمت افغانستان نداشته ايم. درواقع ما مخالف آن هستيم. درحال حاضر زنان ما چنان خواستهای فوری و مهمی دارند که بازکردن “سالن زيبائی” شبيه به بذله گوئی به زنان افغانستان می باشد.س : به نظرشما چه کار ی به فوريت بايد ازجانب دولت افغانستان برای بهبود وضع زنان صورت پذيرد؟ج : تا زمانی که بنيادگرايان تروريست درقدرت باشند و مقامات کليدی را در دولت اشغال کنند، هيچ تغييری دروضع زنان افغانستان پيش نخواهدآمد؛ تنها يک دموکراسی مبتنی برسکولاريسم می تواند تغييرات مثبتی دروضعيت زنان بوجودآورد. ماهيچ انتظاری از ترکيب کنونی حکومت درکمک کردن به زنان نداريم. جنايتکارانی نظير سياف، ربانی، قانونی، فهيم، حضرتعلی، محقق، حاجی فريد، گلاب زای، حاجی الماس و عناصر بيشتری از اين دست درپارلمان، تنها قوانين ضدزن را می گذرانند و هيچکس انتظاری از آنها درانجام کاری برای زنان نمی تواند داشته باشد. همان طورکه دربالا اشاره کردم جنايتکاران اتحاديه شمال برکشورسلطه دارند. اتحاديه شمال شامل ميليونرهای متجاوز به حقوق زنان می شود که غرق درتجارت هروئين در زير چانه ی نيروهای آمريکا هستند. اينها در پشت سر وجود عدم امنيت، انسان دزدی، اختلاس ميلياردها دلار کمک خارجی، ناعدالتی، فشارهای ضدزن، دفاع از آدمکشان و غيره قرار دارند.دکتر عبدالله، يونس قانونی، ضياء مسعود، کريم خليلی، برهان الدين ربانی، محقق، سرور دانش، مسعوده جلال، نعمت الله شهرانی، اسماعيل خوان، صديق بلخی،رسول سياف، اکرام معصومی، رشيد دوستوم، ملافاضل هادی شينواری، آمنه افضلی و غيره ازجمله ی آنانی هستند که دستشان به خون دهها هزار ساکن کابل آغشته شده است. تمام اين خانمها و آقايان شرم آورترين لکه های بی رحمی غيرانسانی عليه مردم ما را درسالهای ۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۶ بر پيشانی دارند. آنها “وزيران” ما، معاونان و مشاوران رئيس جمهور هستند. اکثر سفيران، استانداران، دبيران دولت و ديگر مقامات بالا، وابسته به مافيای اتحاديه شمال هستند. تا زمانی که آنها درقدرت باشند، بهبود وضع زنان افغانستان موضوعی خارج از دستور باقی خواهد ماند.س : جنگ سالاران سابقا عضو طالبان که درپارلمان هستند، کيستند؟ج : کاملا روشن است که انتخابات درآزادی و بی طرفی برگزارنشد. درحالی که کانديداهای دموکرات تهديد و توقيف و حتا کشته شدند، بنيادگرايان پول و سلاح و رشوه را به کارگرفتند تا پيروز شوند. آنها به پارلمان نيامدند تا حداقل امکانات را برای مردم داغديده ما به وجودآورند، بلکه برای تحقق اهداف سياسی خود به آنجا گام نهادند.س : آيا درمواضع مردم افغانستان تغييری حاصل شده است ؟ج : به غيراز سلطه ی بنيادگرايان، خشونت عليه زنان ريشه های عميق اجتماعی دارد. “راوا” براين اعتقاداست که تنها با تلاشی پيوسته در زمينه آموزش و بالابردن آگاهی، ما قادر به ايجاد حساسيت درميان مردان و زنان خواهيم شد.س ـ ملالی جويا، نماينده مجلس مورد حمله قرارگرفت، چونکه او مخالف نمايندگان مرد پارلمان صحبت کرد. زنان در پارلمان نيز عليه او دست به کارشدند. فکرنمی کنيد که اين واقعه نشان دهنده ی وضع واقعی افغانستان است ؟ج : درسته . اين اثبات مکرری است که آنها نه نماينده ی مردم، بلکه نماينده جنگ سالاران و بنيادگرايانی نادان و مافيای موادمخدرند. درجريان انتخابات مجلس بنيادگرايان تمام نيروی خود را از پول و تقلب و سلاح نه تنها برای ورود خودشان به مجلس به کار بردند، بلکه زنان عروسک خود را به صندليهائی که برای زنان درمجلس درنظرگرفته شده بود، رساندند. درافغانستان متاسفانه ما زنانی داريم که جنگ سالارهستند و برخی از آنها درپارلمان حضوردارند.س: گفته می شود که بقايای طالبان درافغانستان هنوز باقی مانده اند. آنها وجود خود را چگونه نشان می دهند ؟ج : دربرخی از قسمتهای افغانستان (ازجمله درمناطق مرزی پاکستان) برخی درگيريها صورت می گيرد مثل حمله به مدارس و سوزاندن آنها، کشتن زنان و مردان کارمند سازمانهای غيردولتی، گروگان گيری برخی خارجی ها و غيره. طالبان مواضع و تهديهای شان درمورد کشتن زنان را درصورت کارکردن درسازمانهای غيردولتی و يا در راديوها مرتبا بيان می کنند.س : ظاهرا رسانه ها در سالهای اخير درافغانستان شکوفا شده اند. آيا اينها به نوعی به اهداف شما کمک نمی کنند ؟ج : متاسفانه دردهه ی اخير جنگ درافغانستان، رسانه های غربی هيچ توجهی به وضعيت موجود نکردند. بعد از فروپاشی رژيم طرفدار شوروی و اشغال کابل توسط بنيادگرايان درسال ۱۹۹۲، گفته شد که جنگ داخلی درجريان است و اين بخشی از سنت و فرهنگ افغانی می باشد. دراکثر رسانه ها چيزی را گفتند که حکومت می گفت. تنها بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خواستی زياد به وجودآمد و مردم شروع به صحبت درمورد فقرزنان کردند. اين وضع سالهادرکشورجريان داشت. اما چرا در رسانه ها سکوت می شد؟ تنها وقتی که رسانه های بين المللی درموردما نوشتند، اين به ما کمک کرد تا از کمکها و حمايتهایی برخوردارشويم. اما اين امر نيز سريعا رو به خاموشی گذاشت. چونکه رسانه های غربی از آزادشدن افغانستان و درامان بودن زنانش و برخورداری آنها از زندگی، صحبت کردند.س : آيا اين مصاحبه را می توان در روزنامه های محلی افغانستان آورد”ج : هرگز . دردرجه ی اول برای اينکه اين مصاحبه با عضوی از “راوا” است و هيچ نشريه ای جرئت نمی کند آن را چاپ کند. اين می تواند نتايج خطرناکی برای آنها به وجودآورد. ثانيا، ما از ۱۰ نفر از بالاترين جنايتکاران نام برده ايم، کسانی که سياست سازان روزاند و اين به مثابه يک تابو درافغانستان شده است که آنها را چنين طبقه بندی کنيم. روزنامه هادرافغانستان تحت شديدترين فشارها قرار دارند تا ار حکومت افغانستان انتقاد نکنند